پرنس دانیالپرنس دانیال، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
پرنسس بنیتاپرنسس بنیتا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

ما چهار نفر

ماه ما

ماه من ماهگیت مبارکککککککککک چقدر زمان زود گذشت ای کاش میشد زمان دیرتر می گذشت من وبابا لذت باتو بودن را بیشتر احساس می کردیم چراکه هر روز هرلحظه بیشتر از قبل عاشقت می شویم برای با تو بودن خدارا شاکریم امروز چکاب رفتیم اما بخاطر مریضی شما وزن کم کرده بودی قدت هم نزدیک خط بود حالا دوباره باید ماه دیگه بریم خدا کنم همه چی نرمال بشه ایشالا بابا به افتخار شما امشب پیتزا گرفته بود قبلا شما توی نه ماهگی یه کم خوردی اما دیگه اجازه ندادم کسی بهت بده تا امشب که بابا یه کم بهت داد تو فقط طبق معمل نونش دوست داشتی از وقتی غذا خور شدی عاشق نون هم شدی وهمچنان از هیچ مدل نون خاص نون تازه نمی گذری همین ر...
24 بهمن 1391

یه بوس کوچولو

گل پسرم امشب شما یه کار جالب کردی که دلم نیامد بزارمش برای بعد ما که بخاطر باران شدید از خانه بیرون نرفتیم تا مبادا دوباره شما سرما بخوری از آنطرف مامان جونت وعمه عمو مجتبی وعموحمید خودشان با شام امدن خانه تا عمو حمیدبهت گفت بیا بهم بوس بده رفتی سراغش اونم چه بوسی لباتو غنچه کردی گذاشتی رو لبش منو و بابایی میگی از تعجب شاخ در اوردیم بقیه هم می خندیدن جالب اینجاست که من الان دوهفته است دارم باهات کار می کنم تا بوس کردن یاد بگیری اما شما تنها چیزی را که بی هیچ خجالتی می بوسیدی مهر نماز بود وبس منو بابا وبقیه ساعتها التماس می کردیم تا به آرامی وبی صدا لپامون بوس کنی وشما فقط خجالت می کشیدی البته در مورد...
13 بهمن 1391

یامحمد(ص)

یا رسول الله مددی نفسم عیدت مبارککککککککک امروز بعد از تمرینهای بسیار بالاخره توانستی بگویی حم یعنی محمد که اونم بعد از صلوات که می فرستم بیشتر می گویی تا الان هم هر چی منو بابایی نماز می خواندیم تو بدو بدو می امدی مهر برمی داشتی فرار می کردی یا به آرامی و باسکوت کامل مهر را می خوردی اما اتفاق شیرین که دیروز افتاد تا بابا ایستاد برا نماز شما کاملا دراز کشیدی یعنی رفتی سجده امشب هم تا بابا شروع کرد شما امدی سرت روی مهر گذاشتی منم حسابی ذوقت کردم برات دست زدم توهم دست زدی     ایشالا در پناه خدا ورسول الله فرد با ایمان باشی   دوستت داریم خیلی زیاد     ...
9 بهمن 1391

فاطمه

عزیزم دیروز تا حالا خیلی خوشکل وبا مزه میگی فاطمه البته با علامت فتحه روی حرف (ط) خودت هم بعدش می خندی   دایره لغات حسابی وسعت پیدا کرده در اولین فرصت بصورت مرتب میام می نویسم شبت بخیر خوشکلترین پرنس دنیا ...
7 بهمن 1391

هی وای من...

نفس من این چند روز مریضی ات منو حسابی داغون کرد وتورا حسابی لاغر خیلی تلاش کردم تا تو را توپولی کنم اما دوتا مریضی باهم باعث شد تا تلاشم بر باد بره حالا خداراشکر که تو خوب شدی اما سه روز که در حد دوتاسه قاشق در کل روز غذا می خوری وکلید کردی به شیر بازم جای شکرش باقیه که همین هم می خوری وگرنه من حسابی دیوونه می شدم الهی من به قربونت زودی سر حال شو وهمه چی را بخور   عاشقتممممممممممممممممممم ...
6 بهمن 1391

پرنس کوچولو مریضه

الهی برات بمیرم که دیشب تا حالا تب داری چندروز همه اش جیغ می زنی من که سرما خوردم توهم ز من گرفتی بعد هم دندون در اوردنت شد قوز بالا قوز حسابی بی حوصله وکلافه حلا هم نمی دونم این تب از کدومشون نشات می گیره  بهرحال الهی این مدت هم زود بگذره تو هیچ وقت مریضی نسراغت نیاد بشی همون فرشته کوچولوی خودم گل پسر من البته این نکته قابل ذکره که شما سه شب هم هست که تقریبا از حوالی ساعت3:30 بیدار میشی تا ساعت 6صبح بعد یکساعت می خوابی ودوباره مشغول بازی من هم این وسط حسابی باهات بازی می کنم تا خسته بشی بخوابی دوستت دارم نازنینم ...
1 بهمن 1391
1